پژوهش هاي انجام شده در حوزه هنر و معماري ايران به ويژه در عصر صفوي بيشتر به بينش نمادين و كليات زيبايي شناسي هنر اسلامي متاثر از ديدگاه هاي عرفاني به خصوص اصل « وحدت در كثرت» پرداخته و يا ارتباط ميان هندسه و معنا در هنر و معماري ايران و مفاهيم نهفته در آن را بيان كرده اند و اغلب تمايزات و تفاوت هاي تاريخي و منطقه اي هنر اسلامي را ناديه گرفته اند. كتاب حاضر مي كوشد با تمركز بر تنوع و تكثر الگوهاي زيباشناسي در دوره هاي مختلف تاريخ هنر و معماري اسلامي ايران علت پيدايش اين تمايزات را در ارتباط با جريان انديشه فلسفه و تفكر حاكم هر دوره تبيين كند.